یه تریپ دور هم باشیم

طنز اجتماعی

یه تریپ دور هم باشیم

طنز اجتماعی

شافی شاک !!!

سلام ! اومدم دوباره تا یه مطلب جدید براتون بنویسم . راستش اولش نمی دونستم چی بنویسم ولی بعد یه موضوع خوب به ذهنم رسید

شنیده بودیم که جدیدن یه جایی  به اسم شافی کاپ نمیدونم کافی شاپ یه همچین چیزایی پاتوق دخترا و پسرا شده که میرن اونجا و ... خلاصه مام تصمیم گرفتیم با بچه ها بریم ببینیم چه خبره . وقتی رسیدیم اونجا دیدیم نوشتن " از ورود آقایان و خانمهای بد حجاب که شئونات اسلامی را رعایت نمی کنند معذوریم " مام که همه چیمون ساده بود پس بی خیال رفتیم بریم تو که دیدیم چه دعواییه . دیدیم یه دختر بد حجاب !!! با چادر و مقنعه و دستکش و اینجور حرفا ( خدایی فقط چشماش معلوم بود ) رو راش نمی دن تو به خاطر همون اطلاعیه ی اماکن که قبلاً گفتم . اون بدبخت هی اصرار می کرد که بابا من که کاری نمیخوام بکنم اما کی بود که گوش کنه . خلاصه راش ندادند و ما رفتیم تو وای چه خبر بود . یه مشت پسر و دختر که با هم دیگه نشسته بودند و می گفتند و می خوردند و. واسه هم چاخان می کردند . مام به زحمت یه میز پیدا کردیم که بتمرگیم . بعد اینکه نشستیم شروع کردیم به وارسی و زاغ سیاه بقیه رو چوب زدن . وای چه خبر یود همه با حجاب و ساده بودن . یه دختره مانتوی صورتی بد رنگ پوشیده بود و یه شلوار کردی !!! کوتاه که یه قلاده یا یه میله اینا انداخته بود به پاشو با یه پسره نشتسته بود که اونم یه جوراب شلواری لی !!! با زیرپوش رکابی !!! تنش بود با یه جفت گالش !!! البته  دختر پاش چاروق بودا !!! یه میز اونور تر یه پسره بود که موهاشو مثه سیم ظرفشویی کرده بود و داشت چوپوق !! می کشید و یه دخترم کنارش بود که انگار با لباسای داداش کوچیکش اومده بود . آخه لباسا تنش شده بود مثه جلیقه نجات !!! میز پشت مام که یه دختر تنها بود که با کت شلواره باباش اومده بود ولی یکم بهش کوچیک !! بود و هی به ساعتش نیگاه می کرد انگار منتظر یه بدبخت بود . تو همین موقع ها بود که یه پسره با یه دفترچه اومد تا ما انتخاب کنیم چه بتخیم ! چی بگم همه غذاهای فرنگی و خارجکی بود :  مثه

جغول بغول هلندی

سیرابی گلاسه به روش سوییسی

جگر تاوه ای آرژانتینی

فلافل چینی

بندری مال بندرای پرتغال

کیف استراتاپانوف

هویج برگر

عدسی افغانی

چنجر !!! ها ها

لوبیا سرخ کرده

و یه سری غذاهای خارجی دیگه

خلاصه مونده بودیم چی بخوریم که آخرش تصمیم گرفتیم بستنی لیوانی دهکده رو بخوریم که خدایی عجب چیزی !!! بود . بلاخره فهمیدیم که شافی شاپ به چی می گن 

راستی دو روز دیگه از بیمارستان مرخص میشم آخه

نمی دونینن چه جایی بود

فعلا ً بریم تا خوب شدم با یه چیز جدید بیام   

نظرات 3 + ارسال نظر
شراره پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:27 ب.ظ http://www.asberoyaha.blogsky.com

سلام وبتون خیلی باحاله ...............موفق باشید یا حق

ساغر چرت و پرتی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:49 ب.ظ http://www.saghariii.com

چرا بیمارستانی ؟ فوضولما

مهسا سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:53 ق.ظ http://missravani411.blogsky.com

سلام .... مطلب جالبی بود .... ایشالا همیشه موفق و شاد باشی .. ممنون که سر زدی .. بازم پیشم بیا ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد